- سور دادن
- مهمانی دادن ضیافت کردن
معنی سور دادن - جستجوی لغت در جدول جو
- سور دادن ((دَ))
- مهمانی دادن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
راندن (مطلقا)، راندن چارپایان. یا سوق کلام (حدیث) نقل کلام بیان حدیث
شید دادن: در رخشگری
لغزاندن جان را فدا کردن
سر باختن، جانبازی کردن، دادن سر در راه کسی، رها کردن، ول کردن، آزاد ساختن
چیزی را در جای صاف و هموار لغزاندن و به جلو راندن، لغزاندن
تعلیم دادن درس گفتن: فلانی... ور میدهد
پیمان بستن، سوگند خوردن
اجازه دادن
شخم کردن بیل زدن هموار کردن زمین شخم کرده بساردن
خوز ماندن
فرماند دادن، امر کردن
تدخین، ادخان، بر دود نگاهداشتن چیزی را
مدد کردن، یاری کردن
لرد دادن
آزار کردن، کتک زدن
بیاد مرده یکسال پس از مرگ او اطعام کردن
آماده کردن، ساز پرداختن
شراب دادن
زهر خوراندن به کسی مسموم کردن
درس دادن آموختن
عرض سلاح و سامان لشکر
بار و میوه دادن
بهم پیوستن دو چیز سخت (چون دو تکه فلز) التصاق دادن لحیم کردن
فرمان دادن
آگاهاندن پیام دادن دخشکاندن اطلاع دادن آگهی دادن
دلیل دادن، خط دادن
سوزن در نان یا گوشت گذاشتن و به حیوانات (مانند سگ) خورانیدن جهت کشتن آنها
شوهر دادن تزویج
دختر یا زنی را به عقد ازدواج مردی در آوردن، چیزی را از دست دادن: خانه اش را شوهر داد
نوشاندن مادر یا دایه شیر پستان خود را به کودک ارضاع
وعده دادن، پیمان کردن
از بین بردن، ضایع کردن
به هم اتصال دادن دو تکه فلز یا پلاستیک و امثال آن که از هم جدا نشود، جوشکاری، جوشاندن
کنایه از پیوند دادن، کنایه از به هم پیوستن و ترتیب دادن دو چیز مثلاً معامله را جوش داد
کنایه از پیوند دادن، کنایه از به هم پیوستن و ترتیب دادن دو چیز مثلاً معامله را جوش داد